امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان سیاه و سفید قسمت اول
#1
به نام خدا
سیاه و سفید
قسمت اول
سخن نویسنده:بعد به پایان رسیدن فصل دوم داستان پورتال به جهان دیگر شروع به نوشتن داستان سیاه و سفید کردم.امیدوارم از این داستان لذت ببرید و حتما حتما نظرتون رو بگید
شروع داستان
تونی که پسری 21 ساله و البته فن سونی بود داشت با دوست خودش که تو دانشگاه باهاش اشنا شده بود ینی ویلسون صحبت میکرد
ویلسون هم 21 سال داشت و فن مایکرو بود
تونی:یالا پسر ینی تو میخوای به من بگی که توم رایدر از انچارتد بهتره؟
ویلسون:معلومه که بهتره
تونی:خیلی خندیدیم ها ها ها
ویلسون:اره اونموقع که متای رایز اف توم رایدر و فهمیدی از انچارتد 4 بهتره گریه میکنی
تونی:ارزو بر جوانان عیب نیست توم رایدر هیچوقت نمیتونه ...
تونی داشت صحبت میکرد که ناگهان صدای جیغ همسایه ی بغلی (خانم مور) خود را شنید.
ویلسون:هی اونجا چه خبره؟
تونی:نمیدونم صدای جیغ همسایمون بود
ویلسون:شاید یه سوسک دیده
تونی:اره شاید
دوباره صدای جیغ خانم مور دوباره به گوش تونی میرسه
تونی:هی دوباره اون صدا ی جیغ اومد
خانم مور یک پیرزن تنها بود.فریاد میزد ولم کن.کمک.کمک
ویلسون:هی تونی الان ساعت 3 نصف شبه شاید دزد رفته خونشون و میخواسته وسایلشو بدزده ولی دیده خوده صاحب خونه بیدار و حالا میخواد برای اینکه به پلیس زنگ نزنه بکشتش
تونی گوشی رو قطع میکنه و میره زنگ خونه ی اقای مگوایر رو میزنه ولی کسی در رو باز نمیکنه ولی زنگ در خونه ی اقای کنت رو نمیزنه چون میدونه اون ها مسافرتن
تونی با خودش میگه:نباید دیر کنم ممکنه بکشتش بهتره خودم دست بکار بشم
اون میره به پلیس زنگ میزنه و بعد یه چاقو برمیداره و بسمت خونه ی خانم مور میره
و صدای جیغ خانم مور دوباره میاد
تونی حساب ترسیده.خودش رو اماده میکنه تا در رو بشکنه.با یک ضربه ی محکم در میشکنه و او میبینه که یک فرد سفید پوست با موهای مشکی داره خانم مور رو خفه میکنه و یک ماسک هم روی زمین افتاده.ماسکی که همه جاش سیاه ولی قسمت که چشم قاتل قرار میگیره سفیده
قاتل تونی رو میبینه وبه سمتش میدوه تونی هم به عقب میره و به پله ها میرسه ولی نمیتونه تعادل خودش رو حفظ کنه و از پله ها میافته پایین و سرش به دیوار میخوره و چاقویی که دستش بود درون شکمش میره و بیهوش میشه
قاتل ماسک خودش رو برمیداره و اون رو میپوشه
میخواد کار تونی رو تموم کنه که ناگهان صدای اژِیر پلیس رو میشنوه اون نمیتونه ریسک کنه بخاطر همین با خودش میگه:شاید همین چاقو که تو شکمشه کارش رو تموم کنه
و فرار میکنه
پلیس به صحنه قتل میرسه و در همون لحظه اقای مگوایر به خونه میرسه و پلیس ها بهش توضیح میدن که یکی به اداره ی پلیس زنگ زده و اقای مگوایر هم در رو باز میکنه تا اون بیان داخل.
اونا به طبقه ی اول میرسن و شوکه میشن
اقای مگوایر که بیماری قلبی داره ناگهان قلبش از شدت ترس درد میگیره و تند تند میتپه.
اقای مگوایر:نه چه اتفاقی افتاده؟
یکی از پلیس های سعی میکنه اقای مگوایر رو اروم کنه
پلیس دیگر وارد خونه ی خانم مور میشه و میگه هی بیاید اینجارو ببینید.
اون ها به داخل خونه میرن و جنازه ی خانم مور رو میبینن که رو زمین افتاده
اقای مگوایر روی زمین میافته و قلبش رو میگیره
قلبش خیلی تند میتپه.اون خیلی ترسیده
پلیس سعی در اروم کردنش داره
اون ها با اداره ی پلیس تماس میگیرند و موضوع رو میگن
تونی به بیمارستان منتقل شده
پلیس هم اجازه ورود هیچکس رو به اون خونه نمیده و روی اینکه کی مرتکب این قتل شده کار میکنن
تونی به هوش میاد و دوستای خودش رو میبینه
لیو.ویلسون ولورل اونجا بودن
اون ها صبر میکنن تا حال تونی سره جاش بیاد و بعد ازش بپرسن قاتل کی بود
اون ها از تونی سوالشون رو میکنن ولی ...
امیدوارم از این قسمت لذت برده باشید
دوستان این تازه قسمت اول و نمیشد زیاد ترسناک باشه تو قسمت های بعد حتما ترسناک تر میشه
دوستان لطفا نظرتون رو بگید.اینکه نظرتون رو بگید خیلی مهمه
ممنون
پاسخ
#2
بیوتیفول
سو ایمپرسینگ !
پاسخ
#3
(09-12-2015, 11:55 PM)BadBoy4Ever نوشته است: بیوتیفول
سو ایمپرسینگ !
خیلی ام گلی
فنکیو وری ماچ مای دیر فرند :D
پاسخ
#4
عالی و زیبا بود دادا من طرفدار ویلسون هستم امیدوارم نکشیش! 5 خسته نباشی
یک چیز اعتیادآور تَر از مواد مخدر کشف شد:


[تصویر:  ltrpgtvu2c85p9m4mesm.jpg]
پاسخ
#5
داستان خوبی بود حال کردم . ولی بیشتر به اکشن میخورد .قسمتای بعد هم اکشن بنویس ترسناک خز شد .
پاسخ
#6
(09-12-2015, 11:59 PM)Big Snake نوشته است: عالی و زیبا بود دادا من طرفدار ویلسون هستم امیدوارم نکشیش! 5 خسته نباشی

اتفاقا اون رو چون فنه تعصبی مایکرو میخوام بکشمش S0 (45) (شوخی میکنما و گرنه هنو معلوم نیست کی زنده میمونه هیچکس تو داستان های من امنیت نداره حتی اصلی ترین نقش Confused0 (40): )

(09-13-2015, 12:00 AM)ali-222 نوشته است: داستان خوبی بود حال کردم . ولی بیشتر به اکشن میخورد .قسمتای بعد هم اکشن بنویس ترسناک خز شد .

اون ترسناکای تخیلین که خز شدن این ترسناک واقعیه از این قاتلیا :D
پاسخ
#7
عالی بود 
خوشم اومد واقعا جالب شروع شد خشته نباشی
[تصویر:  AZTdz.jpg]
پاسخ
#8
(09-13-2015, 12:05 AM)Mohammad.Hl.. نوشته است: عالی بود 
خوشم اومد واقعا جالب شروع شد خشته نباشی
خیلی ممنون
پاسخ
#9
خیلی خوب بود!پورتال هم خوب بود برام عجیبه که ادامه ش ندادی!
[تصویر:  e4f7_3ea4f3ff8d45616e224e2b324bba4603.png]
پاسخ
#10
(09-13-2015, 12:12 AM)You Never Win نوشته است: خیلی خوب بود!پورتال هم خوب بود برام عجیبه که ادامه ش ندادی!
میدونی اخه نظر و بازدیدش خیلی کم بود گفتم اگه داستان خوبی بود حتما نظر و بازدیدش زیاد بود پس چرا الکی داستانی رو بنویسم که کسی زیاد ازش خوشش نمیاد
خیلی ممنون
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان-چگونه والدین را برای خریدPS4راضی کنیم؟ Rise of Duty 70 58,403 05-12-2022, 06:13 AM
آخرین ارسال: samawahm106
  (داستان)راضی کردن خانواده برای خرید پلی فور sepehrssd 4 1,908 08-26-2019, 09:02 PM
آخرین ارسال: White Beard
  داستان گاد آف وار ۲۰۱۸ AtabakT 0 1,709 10-16-2018, 08:55 PM
آخرین ارسال: AtabakT
  داستان رویای یک سرمربی Origami2008 0 1,533 08-09-2018, 10:59 AM
آخرین ارسال: Origami2008
  [داستان] شوالیه تاریکی Darkmax204 2 2,205 08-09-2018, 03:32 AM
آخرین ارسال: White Beard

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان