امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
رد خون... ( داستان + مسابقه)
#1
بسمه تعالی

سلام دوستان این جا ما هم داستان داریم و هم مسابقه، خب بزارید براتون بیشتر توضیح بدم:

این جا یک داستان با موضوع یک سری قتل نوشته می شه و شما هم باید به مراتب با پیشرفت داستان بتونید تشخیص بدید که قاتل یا قاتلین کی هستند. در طول داستان پلیس با مظنونین صحبت می کند و به کند و کاو داخل محل قتل می پردازه. از سر نخ ها استفاده کنید و قاتل رو گیر بندازید:

رد خون...

یک شنبه 26 بهمن 93، ساعت شش و بیست و سه دقیقه صبح ، مرکز پاسخگویی 24 ساعته پلیس 110، اهواز:

شیفت کار صبح همیشه بدترین شیفت بود. نه خبری از هیجان بود و نه از اتفاقات جالب.یا حداقل آقای سهراب اسدی این طور فکر می کرد. لیسانس علوم اجتماعی داشت و دو سالی بود که به استخدام نیروی پلیس درآمده بود. از کارش خوشش نمی آمد، درست مانند رشته دانشگاهیش، اما حداقل بهتر از بی کاری و ول گشتن در خیابان ها بود. سالن پاسخگویی به تلفن ها غرق در سکوت بود و هر از چندگاهی از گوشه ای صدای دلنگ دلنگ می آمد و پس از آن صدای فحش دادن همکارانش به کسانی که توی گوشی فوت می کردند، حقیقتا نمی دانست مشکلشان چیست. مگر نه این که هزار و یک راه برای تفریح سالم هست؟ اما نه... لذتی که در مردم آزاری هست، چیز دیگری است!

به صندلی زهوار در رفته ای که رویش نشسته بود تکیه داد و سعی کرد چرتی بزند که ناگهان تلفنی که در مقابلش بود به صدا در آمد. شاید یک اتفاق جالب می افتاد! اتفاقی که روزمرگی این چندهفته را کمتر کند. اما پس از یک لحظه از خودش خجالت کشید که آرزوی دردسر برای دیگران کرده است. همان بهتر که فوت می کردند و می گذاشتند او چرتش را ادامه دهد:

- بلـ..

- یه صدایی داره می آد! تو رو خدا یک نفر رو بفرستید اینجا! تو رو خدا ..

سپس صداهای هق هق بلند شد. چند بار در کلاس ها برایش گفته بودند که باید چه کار کند اما انگار همه چیز را فراموش کرده بود. لرزش صدای زن در پشت تلفن و هق هق هایش، او را عصبی می کرد. از کسانی که موقع گریه کردن نفسشان را حبس می کردند متنفر بود!

- شما خونسردی خودتون رو حفظ کنید و سعی کنید که یک مقداری بیشتر توضیح بدید.شما الان کجایید؟

- مـ من الان تـ تـ توی خونه ام.طبقه سوم آپارتمان ××××××. از راه رو صدای .. صدای خش خش و صدای ناله گربه می آد.

صدای ناله گربه! مردم از چه چیزایی که نمی ترسن!

- چیزی نیست خانم، احتمالا یک گربه است که لای چند تا میله گیر کرده همیـ

- نه! آقا به خدا یه چیزی هست مطمئـ.. ( صدای باز شدن در) .. کمکم کنید.

و صدا قطع شد. خوشبختانه محل تماس رد گیری شده بود. چند ثانیه بعد یک اکیپ گشت به سمت محل به راه افتادند.

***

منتظر نظرات هستم، می خواهید ادامه پیدا کند؟
YOU WILL NEVER WALK ALONE
#2
ادامه بده داداش!
#3
عجب ضد حالی ادامه بده
در سخت ترین شرایط بازی میکنم اما نمیگزارم سرنوشتم را بازی دهند
#4
شک نکن که باید ادامه بدی !
#5
داستان و وسطش قطع می کنی بعدش می پرسی ادامه بدم :@
آره دیگه ادامه بده منتظرم :angel:
:angel:
#6
آقا چه کاری؟
تورو به خدا ادامه بده لطفااااااااااااااااااااااااااااااا
i'm Hamidreza
i like ubisoft
i love WATCHDOGS
Damn GTA
Go:www.facebook.com/billgatesgroup
[تصویر:  Watch-Dogs-Artwork-2.png]

#7
S0 (43) ادامه بده
  [تصویر:  v9e6rfijwrwdbhh8pkos.jpg]
#8
هنوز نخوندم ولی نخونده میگم ادامه بده .!
دنباله داستان :سایه ها می آیند" رو هم بنویسم خیلی وقته منتظرشم !!!
#9
واقعا ذهن خلاقی داری
ادامه بده باو
#10
قابل توجه تمامی نویسندگان انجمن:
نوشتن داستان هایی که به دنیای بازی(گیم) ربطی ندارند،ممنوع می باشد. 
اگر به تاپیک های داستانی انجمن نگاه کنید،خواهید دید که اکثرا بسته می باشند.
بسته شد.
[تصویر:  Wolves_ofThe_North.jpg]


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ادامه ی داستان فرانچایزها MWOLFM 26 6,762 04-02-2015, 10:20 AM
آخرین ارسال: MWOLFM
Heart داستان بازی های ویدیویی اسپویل شدید MWOLFM 11 4,630 03-03-2015, 11:53 PM
آخرین ارسال: Gladiator
  داستان جنی که میخواهد تبدیل به فرشته شود. بروز میشود The Last King On The Earth 1 1,938 12-29-2014, 09:38 PM
آخرین ارسال: Station
  داستان یک سرباز مرده ... (قسمت هفتم اضافه شد) The Wolf Of Rivia 43 11,385 12-26-2014, 11:27 PM
آخرین ارسال: The Wolf Of Rivia
  داستان بازی های قدیمی وجدید ( خطر اسپویل ) MWOLFM 26 8,201 12-25-2014, 09:23 PM
آخرین ارسال: Station

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان